آرشیو آذر ماه 1398

با دانستن رازهای موفقیت زندگی بهتری را تجربه کنید.

وردپرس چیست و چه کاربردی دارد؟

۲۲۳ بازديد
به احتمال زیاد اگر علاقه مند به حوزه راه اندازی کسب وکار اینترنتی هستید واژه وردپرس به گوش شما آشناست ، اما وردپرس چیست؟ و چرا ما باید برای راه اندازی کسب و کار اینترنتی از آن استفاده کنیم
وردپرس چیست؟
وردپرس یک نرم افزار متن باز با قابلیت توسعه میباشد که امکان راه اندازی یک وب سایت کامل و جامع را در کمتر از 5 دقیقه برای ما فراهم میکند.و شما در کوتاه ترین زمان ممکن بدون هیچ هزینه طراحی سایت و برنامه نویسی میتوانید از وردپرس برای راه اندازی وب سایت خود استفاده کنید.
کاربرد وردپرس چیست؟
به طور کلی میتوان گفت از وردپرس برای کارهای متفاوتی در حوزه وب میتوان استفاده کرد ، دلیل آن هم این است که وردپرس یک سیستم مدیریت محتوا میباشد ، و هر سیستمی که نیاز به ابزار مدیریت دارد میتواند از وردپرس استفاده کند ،
استفاده از وردپرس برای مدیریت سایت
یکی از کاربرد های اصلی وردپرس ، استفاده کردن از آن در جهت مدیریت و داینامیک کردن یک وب سایت میباشد ، یعنی ما کلیه امکانات مورد نظر را در وردپرس تعریف کنیم و در صورتی که قصد داشتیم تغییری در قسمتی از سایت ایجاد کنیم به راحتی میتوانیم از وردپرس و بدون دانش برنامه نویسی در جهت تغییر مورد نظر اقدام کنیم
استفاده از وردپرس برای مدیریت اپلیکیشن
اگر بخواهیم یکی دیگر از کارهایی که میتوان از طریق استفاده از وردپرس انجام داد را شرح دهیم ، استفاده از وردپرس برای مدیریت کردن اپلیکیشن های موبایل میباشد، بالاخره هر اپ یک سری تغییرات در قسمت های مختلف نیاز دارد و به عنوان یک برنامه داینامیک میبایست این تغییرات از طریق یک سیستم مدیریتی ایجاد و تغییر داده شود ، وردپرس اینجا میتوانید نقش یک سیستم مدیریتی را برای مدیریت کردن اپ موبایل ما ایفا کند
آخرین نکات
اینکه وردپرس چیست؟ و دقیقا چه امکاناتی دارد را شما میتوانید در مقاله جامع سایت کارسازشو مطالعه کنید ، و برای شروع و راه اندازی کسب و کار اینترنتی خود از این سیستم قدرتمند و محبوب استفاده کنید.

داستان وقتی حرف های منفی دیگران را نادیده می گیریم.

۱۹۱ بازديد

وقتی حرف های منفی دیگران را نادیده می گیریم
حرف‌های منفی دیگران را نادیده بگیرید

اگر به دیگران اجازه دهید بیشتر از اینکه بازده‌ای به زندگیتان بدهند،
از آن کسر کنند، تعادل زندگیتان بر هم خورده و بدون اینکه بفهمید
اسیر منفی‌بافی خواهید شد. نظرات بی‌فایده و آزاردهنده دیگران را
نادیده بگیرید. هیچکس حق قضاوت کردن درمورد شما را ندارد.
ممکن است داستان زندگیتان را شنیده باشند اما مطمئناً نمی‌توانند
حس و حالتان را درک کنند. شما هیچ کنترلی روی حرف‌های دیگران ندارید؛ اما کنترل اینکه به آنها اجازه بدهید این حرفها را به شما بزنند یا نه دست خودتان است. شما می‌توانید حرف‌های مسموم آنها را رد کنید تا به ذهن و فکرتان آسیب نرسانند.



مانند یک قهرمان رفتار کنید

داستان زندگی قهرمانان را بخوانید و رفتار و کردار آنان را سرمشق خود قرار دهید و به سخنان آنان گوش فرادهید.
کشف کنید که در کار و تلاش آنان چه ویژگی خاصی وجود داشته که سبب موفقیت‌شان شده. اما همیشه به‌خاطر داشته باشید
این افراد همانند ما و سایر افرادند و بنابراین، به جای اینکه آنان را در مقام رفیعی بنشانید و تحسینشان کنید، اجازه دهید که الهام‌بخش شما باشند.



هیچکس را در زندگی مقصر نمی دانم…

از خوبان “خاطره”
و از بدان “تجربه”
میگیرم…!
بدترین ها “عبرت” میشوند…!
وبهترین ها”دوست”
حرف اشتباهیست که میگویند…
با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد.
اگر چنین بود!!!
از منیت و شخصیت هر کس چیزى باقى نمیماند.
هرکس هر چه به سرت اورد فقط خودت باش.
اگر جواب هر جفایى بدى بود.
داستان زندگی ما خالى از ادم های خوب بود.
اگر نمیتوانى ادم خوبه ى زندگی کسى باشى.
اگر براى یاد دادن تنها همان خوبى هایى که خودت بلدى ناتوانت کردند
اگر همان اندک مهربانیت را از بر نشدند.
اگر خوبى کردى و بدى دیدى.
کنار بکش!!!
اما بد نشو…
زیرا این تنها کاریست که از دستت بر میاید.
مهم نیست با تو چه کردند.
تو قهرمان زندگی خودت بمان
تو ادم خوبه ى زندگی خودت باش
با وجدانت اسوده بخواب.
سرت را پیش خدایت بالا بگیر.
و بخاطر همه چیز شاکر باش.
 

زود قضاوت نکنیم!!

۲۱۵ بازديد
شبی زنی در فرودگاه در انتظار پرواز هواپیما بود. در فروشگاه فرودگاه، کتابی نظرش را جلب کرد،آن را به همراه یک بسته بیسکوییت خرید و جایی برای نشستن پیدا کرد. مجذوب کتاب شده بود که ناگهان متوجه مردی شد، که به او نزدیک شده و در کنارش نشست. سپس یک یا دو بیسکوییت از بسته ای که آن وسط بود برداشت، زن سعی کرد از این جسارت بزرگ او چشم پوشی کند و به خواندن ادامه داد

و بیسکوییت می خورد و گاهی نیز به ساعتش نگاه می کرد. تعداد بیسکوییت ها کاهش پیدا می کرد و زن هر لحظه عصبانی و عصبانی تر می شد. با خود گفت:« اگر من آدم خوبی نبودم حتما جواب این عمل زشتش را می دادم.» با هر بیسکوییت که زن بر می داشت، مرد نیز بیسکوییت دیگری بر می داشت تا اینکه تنها یک بیسکوییت باقی مانده بود. زن پیش خود فکر می کرد که آن مرد چه کاری انجام خواهد داد.

مرد با خنده ای که بر لب داشت، آخرین بیسکوییت را برداشت و دو نیم کرد. نیمی را تعارف کرد و نیمی را خورد. زن با خود فکر کرد عجب مرد گستاخ و دیوانه ای است. چرا هیچ تشکری نمی کند. وقتی زمان پرواز شد آهی کشید و برخاست. وسایلش را جمع کرد و به طرف درب خروجی حرکت کرد. از نگاه کردن به آن دزد نمک نشناس نیز خود داری کرد. سوار هواپیما شد و صندلی اش را پیدا نمود و شروع به خواندن کتابش کرد که تقریبا داشت تمام می شد. وقتی مجددا بارهایش را دید واقعا تعجب کرد

بسته ی بیسکوییت داخل بارهایش بود با تعجب گفت:« بسته ی بیسکوییت من این جاست، پس آن بسته بیسکوییت متعلق به آن مرد بود و او سعی می کرد آن را تقسیم کند؟» زن با غم و اندوه فهمید که دیگر برای عذرخواهی دیر شده است و دریافت که خود او انسان گستاخ و نمک نشناس بوده است.

یادمان باشد:

1- زود و از روی ظاهر قضاوت نکنیم .

2- خیلی از خصلت هایی که به دیگران نسبت می دهیم را خودمان داریم ولی اغلب به آنها توجهی نمی کنیم.

3-تا دیر نشده است باید بعضی کارها را انجام داد، واقعا همیشه زمانی برای انجام برخی کارها نیست.
 

داستان یک عمر نگاه به زمین برای فقط 49 هزارتومان!!

۱۸۵ بازديد


مواظب باشید چه بهایی و برای بدست اوردن چه چیزی می پردازید…
روزی پسر بچه ای در خیابان سکه ای یک سنتی پیدا کرد . او از پیدا کردن این پول ،آن هم بدون هیچ زحمتی ، خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شد که بقیه روزها هم با چشمهای باز، سرش را به سمت پایین بگیرد ( به دنبال گنج ) !!! او در مدت زندگیش ، 296 سکه 1 سنتی ، 48 سکه 5 سنتی ، 19 سکه 10 سنتی ، 16 سکه 25 سنتی ، 2 سکه نیم دلاری و یک اسکناس مچاله شده 1 دلاری پیدا کرد . یعنی در مجموع 13 دلار و 26 سنت. این عدد به پول ایران حدودا فقط 49 هزار تومان است.

در برابر به دست آوردن این 13 دلار و 26 سنت ، او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید ، درخشش 157 رنگین کمان و منظره درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد . او هیچ گاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز آسمان ، در حالی که از شکلی به شکل دیگر در می آمدند ، ندید . پرندگان در حال پرواز ، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر ، هرگز جزئی از خاطرات او نشد.

12 راز زنانی که شوهرشان عاشقشان است

۱۸۲ بازديد

ممکن است شما هم مثل خیلی‌های دیگر فکر کنید مرد‌ها دوست ندارند احساسات‌شان را به اشتراک بگذارند. اغلب ما گمان می‌کنیم
زندگی مشترک
ممکن است شما هم مثل خیلی‌های دیگر فکر کنید مرد‌ها دوست ندارند احساسات‌شان را به اشتراک بگذارند. اغلب ما گمان می‌کنیم که آن‌ها ذاتا همین‌طور هستند و با چنین شخصیتی به دنیا آمده‌اند و به همین دلیل هیچ کاری برای تغییر این جنبه از شخصیت‌شان نمی‌توانیم بکنیم اما کمی بیشتر به این موضوع فکر کنید. شاید دلیل این‌که شما و همسرتان نمی‌توانید در مورد احساسات با هم حرف بزنید شخصیت او نباشد بلکه باور‌های نادرست شما چنین فاصله‌ای را میان‌تان ایجاد کرده است. تا زمانی که شما فکر می‌کنید صحبت کردن از احساسات برای یک مرد، یک مشکل بزرگ است، قطعا نمی‌توانید آن‌طور که باید به او نزدیک شوید و با نفوذ‌کردن در احساساتش حرف دلش را هم بشنوید. مرد‌ها هم در مورد احساسات‌شان حرف می‌زنند و هم با زبان بی‌زبانی آن را به ما نشان می‌دهند. فقط کافی است، زبان‌شان را بشناسید تا حرف دل‌شان را بفهمید. به این 12 توصیه عمل کنید. نتیجه‌اش را خیلی زود خواهید دید.
مرد‌ها فکر می‌کنند اگر بعضی مشکلات را با همسرشان درمیان نگذارند و یک‌تنه آن‌را حل کنند، مردانگی‌شان بیشتر می‌شود. آن‌ها دوست دارند گاهی ژان‌والژان زندگی شما باشند. برای حل یک مشکل بزرگ دیر به خانه بیایند و به شما بگویند که سر کار بوده‌اند

زن زندگی باشید تا حسش را به شما بگوید
حالا می‌خواهیم یک راز بزرگ را برایتان فاش کنیم. مرد‌ها نه دوست دارند خیلی‌خیلی رمانتیک و احساساتی باشند و نه این‌که احساسات‌شان را کاملا پنهان و سرکوب کنند. یک مرد برای این‌که از احساساتش حرف بزند، باید در مقابل همسرش احساس امنیت کند. او باید فکر کند، احساساتش برای شما ملموس و قابل‌پذیرش است و بدون این‌که در موردشان قضاوت کنید آن‌ها را می‌شنوید. در بسیاری مواقع مرد‌ها فکر می‌کنند، با همسرشان زبان مشترکی ندارند و حرف زدن از احساسات‌شان به قیمت یک سوء تفاهم بزرگ تمام می‌شود. به‌همین دلیل آن‌ها تا نشانه‌های درست نبودن این موضوع را در شما و زندگیشان نبینند، از آنچه درونشان می‌گذرد حرف نمی‌زنند.
یادتان نرود که مرد‌ها از قضاوت شدن متنفرند و از این‌که احساساتی که به زبان می‌آورند بعد‌ها به‌عنوان یک مدرک جرم علیه‌شان استفاده شود، می‌ترسند. آن‌ها فکر می‌کنند، یک حرف ساده می‌تواند روز‌ها در ذهن شما پرورش پیدا کند و زندگی را از این‌که هست سخت‌تر کند.

صادقانه بشنوید
به همین دلیلی که گفتیم، ممکن است شما احساسات خصمانه‌تان را پنهان کنید و در لحظه‌ای که او از احساساتش حرف می‌زند وانمود کنید که درکش می‌کنید و همه چیز برایتان قابل پذیرش است اما باید بدانید که این بدترین راه است.
اگر او بفهمد که همدردی شما صادقانه نیست و قضاوت دیگری روی حرف‌های او دارید اما نشان نمی‌دهید، قطعا از آن به بعد روی احساساتش سرپوش خواهد گذاشت. او این نقاب دروغین را روی صورت شما تشخیص خواهد داد و به محض دیدنش از شما فاصله خواهد گرفت. به جای این کار، اجازه بدهید که او حتی آسیب‌پذیریتان را ببیند و به جایش نوعی حس اعتماد را در شما تشخیص دهد. خب، حالا حتما این سوال برایتان پیش می‌آید که اگر احساساتی مثل سردرگمی، عصبانیت یا ناامنی در شما ظاهر شد باز هم باید آن‌ها را نشان دهید یا نه. در مرحله بعد جواب این سوال‌تان را خواهید گرفت.

پرونده‌سازی‌ نکنید
اگر همسرتان فکر کند که نشان دادن احساساتش می‌تواند شروع یک جنگ خانگی باشد، قطعا روی آن‌ها سرپوش خواهد گذاشت. یادتان نرود که مرد‌ها از قضاوت شدن متنفرند و از این‌که احساساتی که به زبان می‌آورند بعد‌ها به‌عنوان یک مدرک جرم علیه‌شان استفاده شود می‌ترسند. آن‌ها فکر می‌کنند، یک حرف ساده می‌تواند روز‌ها در ذهن شما پرورش پیدا کند و زندگی را از این‌که هست سخت‌تر کند. به همین دلیل ترجیح می‌دهند، ترس‌های‌شان از روزهای سخت زندگی، مشکلات مالی، مسائل کاری و حتی اختلافات‌شان با شما را برای یک فرد کاملا غریبه شرح دهند تا این‌که با گفتن‌شان برای شما فاصله میان‌تان را بیشتر کنند.

رفتارهایش را تحلیل کنید
مرد‌ها ترجیح می‌دهند، احساسات‌شان را از طریق حرکات و رفتار‌های‌شان به شما نشان بدهند، نه این‌که بگوییم هیچ‌وقت از زبان یک مرد «دوستت دارم‌» را نمی‌توانی بشنوی اما اگر فکر می‌کنید او قرار است هر روز با یک دسته گل به خانه بیایید و بعد از سلام این جمله را بگوید در اشتباهید. اگر همسرتان عاشق‌تان باشد، در بیشتر شدن تلاش و انگیزه‌اش برای پیشرفت، حمایت کردن و مراقبت از شما و میلش برای تفریح از شیوه‌های شما و بودن با آدم‌های مورد علاقه‌تان نشان داده خواهد شد. عشق از نظر یک مرد یعنی تلاش بیشتر برای ساختن یک زندگی آرام‌تر؛ زندگی‌ای که در آن همسرش بتواند بدون دغدغه و با آرامش در کنارش بماند. پس اگر او در کارش پیشرفت می‌کند، اگر سعی می‌کند که عادت‌هایی که شما دوست ندارید را کنار بگذارد، ‌اگر به فکر پس‌انداز یا خرید خانه‌ای بهتر است یا این‌که برای مسافرت 2 نفره‌تان بدون اصرار شما و خودخواسته برنامه‌ریزی می‌کند... پس یعنی به زبان بی‌زبانی می‌گوید که دوست‌تان دارد.

به او حس امنیت دهید
شما دوست دارید که در لحظه‌ای که سکوت کرده‌اید و در لاک خودتان فرو رفته‌اید، ‌همسرتان کنارتان بنشیند و در مورد حسی که در این لحظه دارید با شما حرف بزند. حتی دوست دارید بپرسد که چرا در روزهای گذشته آرام بوده‌اید و چه چیزی شما را آزار می‌دهد. این جرقه کافی است تا شما از تمامی احساساتی که در این ماه‌ها به شما هجوم آورده‌اند صحبت کنید و ذهن‌تان را آرام کنید اما در مورد مرد‌ها این‌طور نیست. آن‌ها مثل شما نمی‌توانند در اتوبوس، مترو و شهربازی و حتی مراکز خرید از حس‌شان حرف بزنند. آن‌ها یک مکان امن می‌خواهند و یک زمان مناسب. مرد‌ها دوست ندارند که مدام در مورد حس‌شان پرس‌وجو کنید. فقط دوست دارند که شرایطی امن را فراهم کنید تا خودشان این واقعیت‌های درونی را بیرون بریزند.
احساسات‌تان را بدون مقصر دانستن او نشان دهید
شما اجازه دارید که احساسات‌تان را نشان دهید اما واکنش‌های خشمگینانه یا سرزنش را نه! حتی نباید برای به اشتراک گذاشتن حس درونی‌تان به او بگویید که باید یک‌تنه اوضاع را تغییر دهد و در غیر این صورت عواقب این کار رامی‌بینید. پس اگر حتی یک‌بار دیگر خواستید به او بگویید که چه بکند و چه نکند، حتما خودتان را متوقف کنید و جلوی بیان کردن چنین جملاتی را بگیرید.
برای این‌که از پس این مرحله بر‌بیایید باید احساسات خودتان را بشناسید. ترس، خشم، ناامنی و حتی خستگی می‌تواند باعث بروز واکنش‌های کنترل نشده‌ای شود اما اگر شما روی بدن و ذهن‌تان کنترل داشته باشید، می‌توانید بدون نشان دادن واکنش‌های هیجانی حس‌تان را بیان کنید یا اگر به جای این‌که بگویید از امشب باید زودتر به خانه برگردی، بگویید این روز‌ها کمی غمگینم و دوست دارم وقت بیشتری را با تو بگذرانم. در این شرایط، این‌که شما حس‌تان را از راهی امن با او درمیان می‌گذارید به او احساس آرامش خواهد داد و باعث خواهد شد که او هم بدون ترس از قضاوت شدن یا سرزنش شدن با شما حرف بزند. می‌بینید؟ شما کار عجیبی نکرده‌اید. فقط احساسات‌تان را بدون این‌که او را مقصر بدانید یا بخواهید به‌خاطر ترس از واکنش‌های شما اوضاع را تغییر دهد، بیان کرده‌اید.

حرف‌هایش را باور کنید
برخلاف زن‌ها که برای نشان‌دادن حس‌شان برنامه می‌ریزند یا نارضایتی‌شان را به زبان بی‌زبانی می‌گویند، مرد‌ها خیلی ساده آنچه در دل‌شان هست را نشان می‌دهند. در اغلب موارد دل و ذهن آن‌ها یکی است و اغلب مرد‌ها ‌دلیلی نمی‌بینند که با نشان دادن احساسات دروغین همسرشان را فریب دهند. شاید شما فکر کنید که او تظاهر به دوست داشتن‌تان می‌کند اما در دلش چیز دیگری می‌گذرد. باید بگوییم که در اغلب موارد این تصور اشتباه است. اگر مرد شما می‌گوید که دوست‌تان دارد یا این‌که همانطور که گفتیم، در رفتار‌هایش این را نشان می‌دهد، پس حتما دوست‌تان دارد.

رفتار‌هایش را در جمع ببینید
شیوه‌ای که او در میان جمع با شما برخورد می‌کند یکی از مهم‌ترین نشانه‌هاست. آیا در مقابل ادعاها یا برخورد‌های نادرست دیگران از شما حمایت می‌کند؟ یا این‌که وقتی دوست شکست خورده‌اش از زندگی تلخ و همسر ناسازگارش می‌گوید، او دلداری‌اش می‌دهد و می‌گوید که همه زنان اینطور نیستند و همسر خودش را مثال می‌زند؟ آیا بعد از هر مهمانی از شما قدردانی می‌کند و به خاطر این‌که در مقابل دیگران او را سربلند کرده‌اید از شما تشکر می‌کند؟ اگر این‌طور باشد باید بگوییم که او یک مرد عاشق است.

زیادی از احساسات‌تان حرف نزنید
شما فکر می‌کنید که اگر احساسات‌تان را با او قسمت کنید، او هم از احساساتش با شما صحبت خواهد کرد و به همین دلیل با وجود مقاومت‌های او هر روز و هر لحظه می‌خواهید حس‌تان را با او در میان بگذارید.
این درحالی است که مردها روند احساسی متفاوتی دارند و این راهی که در پیش گرفته به‌هیچ‌وجه در مورد او کارگر نخواهد شد.
گفتن بی‌وقفه از احساسی که دارید می‌تواند نتیجه برعکسی داشته باشد چون که مرد شما وقتی این قدر زیاد و اغراق شده در معرض حس‌تان قرار می‌گیرد نه تنها تمایلی برای شنیدن آن نخواهد داشت و آن را جدی نخواهد گرفت بلکه خودش هم گارد بیشتری می‌گیرد و سعی می‌کند آنچه در او می‌گذرد را با شما در میان نگذارد.

به راز‌هایش نزدیک نشوید
اگر فکر می‌کنید که راه نزدیک شدن به یک مرد کند و کاو در گذشته‌اش است اشتباه می‌کنید.
درست است! شما دوست دارید او را بیشتر بشناسید و از آنجایی که نسبت به او نوعی احساس مالکیت دارید،‌ دلتان می‌خواهد که از همه راز و رمز‌هایش باخبر شوید اما دست نگه‌دارید. حتی اگر پذیرش این موضوع سخت باشد باید باور کنید که آدم‌ها برای زنده بودن به تعداد کمی راز احتیاج دارند. اجازه بدهید که برخی از گوشه‌های گذشته‌اش برای او مثل یک راز باقی بماند. مطمئن باشید تا آنجا که برایش ممکن باشد از زندگی گذشته‌اش برایتان حرف خواهد زد اما اگر در مواردی سکوت می‌کند،‌ نباید او را به دروغ‌گویی متهم کنید یا با قهر و تحت فشار قرار دادنش او را مجبور به فاش کردن راز‌هایش کنید. زندگی او از زمانی که با شما آشنا شده متعلق به شماست، پس بگذارید که گذشته در گذشته باقی بماند. اگر این راه را بروید، می‌توانید اعتماد او را بیشتر به سمت خودتان جلب کنید و باعث شوید که در تمام مراحل زندگی مشترک‌تان با شما صادق باشد و برای گفتن حرف‌هایش همیشه به شما پناه بیاورد.

رازدار باشید
در بعضی مواقع هم مرد‌ها به خاطر ترس از فاش شدن راز‌ها و حتی همین احساسات ساده‌شان برای دیگران، دوست ندارند در موردشان برای شما حرف بزنند. آن‌ها فکر می‌کنند که ابراز عشق، دعواهای بزرگ و کوچک و مشکلات و خوشی‌های زندگی‌شان در یک چشم به هم زدن به دیگران مخابره می‌شود و روی قضاوت‌شان تاثیر می‌گذارد.
به همین دلیل ترجیح می‌دهند به جای حرف‌زدن از احساسات مثبت و منفی‌شان، آن‌ها را در دل‌شان نگه دارند و با شما قسمت‌شان نکنند.

بگذارید مرموز بماند
در تمام این بخش‌ها سعی کردیم از راه‌هایی صحبت کنیم که با کمک‌شان می‌توانید مردتان را به حرف بیاورید و راهی را برای آشکار کردن احساساتش کشف کنید اما در این قسمت به شما می‌گوییم که بهتر است گاهی به این محدوده وارد نشوید. شاید تعجب کنید و بگویید به عنوان همسرش حق دارید همه چیز را در مورد زندگی‌اش بدانید و از این طریق می‌خواهید بارش را سبک‌تر کنید. ولی گاهی مرد‌ها با بیان نکردن احساسات یا مشکلاتشان، اعتماد به نفس بیشتری پیدا می‌کنند. اگر بخواهیم این موضوع را ساده‌تر توضیح دهیم، باید بگوییم که مرد‌ها فکر می‌کنند اگر بعضی مشکلات را با همسرشان درمیان نگذارند و یک‌تنه آن‌را حل کنند، مردانگی‌شان بیشتر می‌شود. آن‌ها دوست دارند گاهی ژان‌والژان زندگی شما باشند. برای حل یک مشکل بزرگ دیر به خانه بیایند و به شما بگویند که سر کار بوده‌اند. به یکی از دوستان‌شان پول قرض بدهند و به شما بگویند که نمی‌دانند چرا از حسابشان پول کسر شده و حتی برای خرید یک هدیه مرخصی بگیرند و به شما بگویند سرکارند. اگر به مرد‌تان اعتماد دارید، همیشه به حیطه خصوصی‌اش وارد نشوید و بگذارید با این تصور که بخشی از زندگی و اتفاقاتش را به تنهایی مدیریت می‌کند،‌احساس بهتری پیدا کند. بعید نیست که شما با توجه به شناختی که از او دارید همه این پنهان‌کاری را کشف کنید اما نباید به او بگویید که سر از پنهان‌کاری‌هایش درآورده‌اید.

5 دقیقه تا اعتماد به نفس بالا

۲۰۴ بازديد


اگر می خواهید اعتماد به نفس تان پرورش یابد و زندگی شادتری را تجربه کنید، بهتر است از همین امروز این شیوه ها را تمرین کنید؛
مطمئن باشید با تکرار و تمرین به نتیجه دلخواه خواهید رسید.
چطور در کمتر از 5 دقیقه ، هرروز اعتماد به نفس خود را تقویت کنیم ؟
هنگامی که شما دارای عزت نفس، به همراه مثبت نگری هستید ،میتوانید با هر چالشی روبرو شده و به راحتی از آن عبور کنید از این رو اهمیت داشتن اعتماد به نفس در تمام جنبه های زندگی فردی و اجتماعی قابل درک است ، مطمئنا هرکدام از شما دوست دارد با روش های موثر و البته کم زحمت این مهم را در خود تقویت کند . این بخش از سایت مثبت برای کمک به شما در فائق آمدن برمشکلات کوچک به منظور رهاسازی نیروی بالقوه ی شما طراحی و نوشته شده است که راهکارهای آن برای رسیدن به اعتماد به نفس مناسب در 5 دقیقه پیشنهاد شده است.
تقویت اعتماد به نفس در کمترین زمان
اعتماد به نفس چیست؟
مواردی هستند که سطح اعتماد به شما را تحت تاثیر قرار می دهند :
ژن هایی که شما با آن ها متولد شده اید ، تعادل مواد شیمیایی و عصبی در مغز، محیط اطراف و فشارهای اجتماعی و همچنین انتخاب هایی که روزانه انجام می دهید، تاثیر می گذارد حال، با درک این موضوع که شما توانایی های بالقوه ای دارید ، به بیان نکاتی فراتراز آنچه گفته شد درمورد حس اعتماد به نفس و بالابردن آن در هرزمان و مکانی میپردازیم .
راه های افزایش اعتماد به نفس:
1. موفقیت خود را قبل از شروع هر کاری برای خود تصویر کنید:
یکی از راههای این حس گوش دادن به موزیک مورد علاقه تان است. گوش دادن به موسیقی با یک پایه عمیق ،می تواند به شما احساس قدرت بدهد موسیقی، می تواند خلق و خوی شما را بهترکند حتی گفته شده است، که موسیقی به رشد گیاهان نیز کمک می کند. شما همچنین می توانید خود را در معرض چالش قرار دهید و حتی خود را تحریک کنید و به این ترتیب به ایجاد اعتماد به نفس درخود کمک کنید.
2.به توانایی های خود اعتماد کنید، تا پیشرفت داشته باشید:
در تفکر خود انعطاف پذیر باشید. داشتن یک ذهنیت ثابت و فکر کردن به این موضوع که شما نمیتوانید اعتماد به نفس خود را افزایش دهید، به شما کمک نخواهد کرد. شما قادر به ایجاد اعتماد به نفس نخواهید بود در عوض، یک اندیشه انعطاف پذیر داشته باشید، که چالش ها را به عنوان فرصت برای رشد می بیند ، افرادی که از رشد ذهنی بالاتری برخوردار بوده اند ، در مواجهه با آزمون ها و چالش ها ی زندگی خود بسیار موفق تر عمل کرده اند .
3. بدانید که ممکن است به دفعات دراین مسیر شکست بخورید :
با آن روبرو شوید ، شما باید گاهی اوقات شکست بخورید، همه ما شکست میخوریم . ، قبل از آنکه نهایتا یک نفر هری پاتر را بپذیرد ؛ جوآن روولینگ توسط 12 ناشر مختلف رد شد . برادران رایت تاریخچه ی طولانی از شکست های پی در پی خود در ساخت هواپیما دارند و نهایتا این تلاش ها منجر به موفقیتشان شد .
4. از مقایسه کردن خود دست بردارید :
هرشخصی در یک نقطه ضعف ، ممکن است نسبت به اطرافیان خود احساس کمبود کند خودتان باشید آنچه را که دارید قدر بدانید، تا اعتماد به نفس خود را از دست ندهید . شما مجبور نیستید ،خودتان را با کسی مقایسه کنید شما با هیچ کس رقابت نمی کنید، شما نه از کسی بالاتر و نه پایین تر هستید شما به اندازه کافی خوب هستید.
5. از جملات تایید کننده ،استفاده کنید :
یک لیست از عبارات تاییدی که به شما حس خوبی میدهد، را تهیه کرده و به خودتان بگویید:
من یک هنرمند با استعداد هستم.
من قوی هستم.
من مهربان هستم.
من توانایی دارم.
من عالی هستم.
من ارزشمند هستم.
همانطور که بااین کار، اعتماد به نفس خود را افزایش می دهید ، به خودتان افتخار کنید برروی نقاط مثبت خود متمرکز شوید، نه برروی نقاط منفی . ما به طور کاملی ناقص هستیم ، هر کسی را بهر کاری ساخته اند .
6. کاملا مثبت اندیش باشید:
مثبت اندیش باشید ،به خصوص زمانی که شما احساس شکست می کنید به خودتان بگویید زندگی کوتاه است؛ کتابهایی را بخوانید که اعتماد به نفس شما را تحریک کند. تماشای کلیپ های خنده دار و الهام بخش تاثیر مثبتی خواهد داشت ؛ سعی کنید بیشتر باافردی که دارای تیپ شخصیتی حمایت گر هستند، درارتباط باشید ، نه افرادی که حتی نسبت به خودشان هم حس خوبی ندارند . برای ایجاد اعتماد به نفس، شما ابتدا باید به بالاترین شکل ممکن به خودتان ایمان داشته باشید، تا دیگران نیز شما را باور کنند .
7. دستاوردهای گذشته ی خود را لیست کنید:
موفقیت های گذشته ی خود را به خاطرداشته باشید و برای آنها جشن بگیرید .
8. مشتاق باشید :
قدرت خود را بدانید، استعداد خود را بدانید و مهارت های خود را درک کنید و ازاین آگاهی برای ایجاد اعتماد به نفس و حفظ شخصیت خود استفاده کنید.
9. با دیگران مهربان باشید:
مهربان باشید و از دیگران مراقبت کنید ؛همیشه باعث شوید افراد دیگر در مورد خود احساس بهتری پیدا کنند. این بزرگترین هدیه ای است که می توانید به دیگران و خودتان بدهید. دوست داشتن دیگران باعث می شود که شما خودتان را نیز دوست داشته باشید، بنابراین اعتماد به نفس را درخود ایجاد می کنید.
هرکسی میتواند اعتماد به نفس خود را بسازد . شما فقط نیاز دارید که قوی به نظر بیایید و از خود مطمئن باشید . بدانید که شما بهترین هستید و قهرمانی سربه زیر بمانید . اگر احساس میکنید که باید اعتماد به نفس خود را به دست بیارید ، ممکن است نیاز باشد که بیشتر از دیگران کار کنید ، با گذشت زمان، شما در نهایت به آنچه که میخواهید ، میرسید . هنگامی که این اعتماد به نفس را در خود ایجاد می کنید ، از آن لذت خواهید برد و در هرزمان که احساس شکست کردید ، میتوانید به اعتماد به نفس خود تکیه کرده و اوضاع را کنترل کنید .
شما باید از وسواس بیش از حد بر نقاط ضعف خود پرهیز کرده و تمرکز خود را بر آنچه که می توانید انجام دهید، یشتر کنید ، هنگامی که اعتماد به نفس و باور خود را از دست می دهید ، به فردی بی استفاده تبدیل میشوید ، اما با اعتماد به نفس بدون توجه به شانس، بدون توجه به مشکل، بدون توجه به تهدید، شما قادر به انجام هر کاری است. اعتقاد داشته باشید، که می توانید هر کاری را انجام دهید ؛ هر روز این راهنمایی ها را در زندگی تمرین کنید و یقینا هر روز ،بهترین خواهید بود .

استرس خود را چگونه کنترل کنیم؟

۱۸۳ بازديد
استرس همان احساس ناخوشایندی است که در نتیجه کنترل نداشتن بر شرایط در ما ایجاد می‌شود و اگر مدیریت نشود می‌تواند
مشکلاتی جدی برای سلامتی و شغل ما به همراه داشته باشد.
بسیاری از ما استرس را در زندگی خود تجربه می‌کنیم؛ چه استرس‌های مقطعی مرتبط به یک پروژه و چه استرس مربوط به فشار کاری زیاد. استرس نه‌تنها باعث ایجاد احساس ناخوشایند در ما می‌شود، بلکه روی سلامتی و عملکرد ما نیز تأثیر می‌گذارد؛ اما اگر از ابزار و تکنیک‌های مناسب استفاده کنیم می‌توان استرس را کنترل کرد. در این مقاله نگاهی می‌اندازیم به اینکه استرس چیست، چه چیزی باعث افزایش استرس می‌شود و اینکه چگونه می‌توان آن را به گونه‌ای مدیریت کرد که بر سلامتی و بهره‌وری شما تأثیری نداشته باشد. البته باید بگوییم که هرچند موارد گفته شده در این مقاله می‌توانند به کاهش استرس شما کمک کنند؛ اما اگر احساس می‌کنید شدت استرس در شما به‌گونه‌ای است که به طور مداوم احساس خوشحال نبودن می‌کنید و نگران سلامتی خود هستید، باید به پزشک متخصص مراجعه کنید.
استرس چیست؟
طبق گفته روان‌شناسان، استرس به شرایطی گفته می‌شود که یک شخص احساس می‌کند خواسته‌هایش بیشتر از منابع اجتماعی و فردی است که در اختیار دارد. یعنی ما زمانی استرس را تجربه می‌کنیم که باور کنیم زمان، منابع یا دانش کمی برای مدیریت کردن شرایط داریم؛ در واقع استرس زمانی در ما ایجاد می‌شود که احساس کنیم کنترل امور از دستمان خارج است.
انسان‌های مختلف استرس را به شیوه‌های مختلف مدیریت می‌کنند. اما به طور کلی هرچقدر اطمینان در مورد توانایی‌های فردی بیشتر باشد و فرد احساس کند که کمک و حمایت مورد نیاز برای انجام کاری را دارد، بهتر می‌تواند استرس را کنترل کند.
واکنش نسبت به استرس
ما دو واکنش غریزی نسبت به استرس داریم که «مبارزه یا پرواز» و «سندرم سازگاری عمومی» نام دارند و گاهی اوقات هر دوی آن‌ها همزمان با هم اتفاق می‌افتند.
مبارزه یا پرواز
نخستین بار والتر کانن در سال ۱۹۳۲ واکنش مبارزه یا پرواز را معرفی کرد. این واکنش در زمان شوکه شدن یا احساس تهدید شدن در انسان ایجاد می‌شود. مغز ما در این زمان هورمون استرس ترشح می‌کند تا بدن ما خودش را از این شرایط برهاند و اصطلاحا، پرواز کند یا اینکه با آن مبارزه کند. این هورمون به ما انرژی می‌دهد ولی در عین حال احساس هیجان، نگرانی و تحریک‌پذیری نیز در ما به وجود می‌آورد. جنبه مثبت واکنش مبارزه یا پرواز این است که به ما کمک می‌کند تا بتوانیم حوادثی که زندگی‌مان را تهدید می‌کنند، مدیریت کنیم؛ اما جنبه منفی آن این است که ممکن است این واکنش را در شرایطی که هر روز برایمان پیش می‌آید نیز تجربه کنیم. به‌عنوان مثال زمانی که پروژه‌ای را باید در مدت زمان کوتاهی تحویل دهیم یا اینکه در یک مکان عمومی سخنرانی کنیم. در این شرایط واکنش‌های منطقی، آرام، کنترل‌شده و واکنش‌های احساسی مناسب‌تر هستند.
سندرم سازگاری عمومی
این واکنش در سال ۱۹۵۰ توسط هانس سلیبه عنوان واکنشی برای قرار گرفتن در معرض استرس طولانی‌مدت معرفی شد. او گفته است که ما در سه مرحله مجزا با استرس مقابله می‌کنیم:
۱- مرحله هشدار، زمانی که ما نسبت به عامل استرس‌زا واکنش نشان می‌دهیم.
۲- مرحله مقاومت، زمانی که به عامل استرس‌زا عادت می‌کنیم و از عهده آن برمی‌آییم. بدن نمی‌تواند به طور نامحدود مقاومت کند در نتیجه منابع فیزیکی و احساسی ما به تدریج تخلیه می‌شوند.
۳- مرحله خستگی، زمانی که نهایتا بدن فرسوده شده است و نمی‌توانیم عملکرد معمولی داشته باشیم.
استرس و طرز تفکر ما
زمانی که ما با شرایط جدید رو‌به‌رو می‌شویم معمولا به طور ناخودآگاه وضعیت را به دو مدل بررسی می‌کنیم:
اول از همه بررسی می‌کنیم آیا شرایط تهدیدآمیز است یا خیر، ممکن است شرایط پیش آمده تهدیدی برای جایگاه اجتماعی، ارزش‌ها، شهرت یا بقای زندگی ما باشند و درنهایت واکنش مبارزه یا پرواز و سندرم سازگاری عمومی را به دنبال خواهد داشت.
دوم بررسی می‌کنیم ببینیم آیا منابع کافی برای مقابله با تهدید را داریم یا خیر. این منابع می‌توانند زمان، دانش، توانایی‌های احساسی، انرژی، قدرت و ... باشند.
شدت استرسی که تجربه می‌کنیم وابسته به این است که احساس کنیم شرایط تا چه حد از کنترل ما خارج است و اینکه تا چه مقدار با منابعی که در اختیار داریم می‌توانیم با تهدیدها مواجه شویم.
نشانه‌های استرس
هر شخصی نسبت به استرس به طور متفاوت واکنش نشان می‌دهد، با این حال یک سری نشانه‌های عمومی برای واکنش مبارزه یا پرواز در اشخاص یکسان هستند که در ادامه آورده شده‌اند:
-سردردهای مکرر
-دست و پاهای سرد و عرق کرده
-سوزش‌های مکرر سر دل، معده درد و احساس تهوع
-حمله‌های عصبی
-خواب بیش از اندازه یا بدخوابی
-مشکل در تمرکز کردن
-رفتارهای وسواسی یا اجباری
-جامعه‌ گریزی و انزوا
-خستگی دائمی
-تحریک‌پذیری و عصبانیت
-چاقی یا لاغری بیش از اندازه
-احساس دست‌پاچه بودن
عواقب استرس
استرس روی عملکرد ما تأثیر می‌گذارد و اجازه نمی‌دهد که بهره‌وری خوبی در کارمان داشته باشیم. همچنین روی نحوه کار کردن ما با دیگران نیز اثر می‌گذارد و می‌تواند تأثیر جدی بر شغل، سلامتی و ارتباطات ما داشته باشد.
از طرفی استرس طولانی مدت می‌تواند شرایطی مانند فرسودگی شغلی، بیماری‌های قلبی عروقی، سکته مغزی، افسردگی، فشار خون بالا و ضعیف شدن سیستم ایمنی بدن به همراه داشته باشد. بنابراین خیلی مهم است که آن را جدی بگیرید.
اولین گام برای مدیریت استرس این است که ببینید ریشه این احساسات چیست. هر بار که دچار احساس استرس شدید، آن را یادداشت کنید تا به مرور زمان متوجه شوید چه شرایط و اتفاقاتی باعث بروز این احساس در شما می‌شوند، سپس اتفاق‌ها را به ترتیب درجه تأثیری که روی شما دارند مرتب کنید و ببینید کدام‌یک از حوادث سلامتی شما را تحت تأثیر قرار داده و کدام‌یک بر کار و عملکرد شما تأثیر گذاشته است. بعد از شناسایی عامل استرس و با استفاده از راه‌حل‌هایی که در ادامه به شما خواهیم گفت، می‌توانید استرس خود را مدیریت کنید، این راه حل‌ها را به صورت ترکیبی نیز می‌توانید استفاده کنید.
۱- روش‌های عملگرا
با استفاده از روش‌های عملگرا می‌توانید از طریق واکنش‌های عملی شرایط استرس‌زا را عوض کنید.
مدیریت کردن زمان
اگر نتوانید زمان را به خوبی مدیریت کنید، حجم کاری می‌تواند یکی از عوامل استرس‌زا باشد و این دلیل اصلی استرس بسیاری از انسان‌ها است. برای بهتر کردن این شرایط می‌توانید لیستی از کارهایی که باید انجام دهید تهیه کنید یا از برنامه‌های مدیریت کارها استفاده کنید. برای اینکه بتوانید لیست مفیدتری تهیه کنید، باید ابتدا شغل خود را تحلیل کنید و ببینید که مهم‌ترین وظیفه‌تان چیست و در نتیجه بهتر بتوانید کارهایتان را اولویت‌بندی کنید. با انجام این کار شما بیشتر وقت خود را روی کارهای مهم‌تر صرف می‌کنید و در نتیجه استرس کمتری می‌گیرید. همچنین از انجام دادن همزمان کارها اجتناب کنید، به‌عنوان مثال تنها یک زمان مشخص را به چک کردن ایمیل‌های خود اختصاص دهید و قبل از رفتن به تخت‌خواب هرگونه وسیله الکترونیکی را از خود دور کنید تا آرامش بیشتری داشته باشید.
بقیه مردم
گاهی اوقات بقیه مردم عامل استرس ما هستند. مدیریت کردن اولویت‌ها و نحوه برخورد صحیح با درخواست‌های غیرمنطقی می‌تواند به شما کمک کند که ابتدا به نیازهای خودتان احترام بگذارید.
محیط کاری
استرس داشتن در محیط کار می‌تواند به دلیل شرایط تحریک کننده، خسته کننده، ناراحت کننده و ناخوشایندی باشد که در آنجا برای ما اتفاق می‌افتد. پس سعی کنید این شرایط را به حداقل برسانید.
۲- روش‌های احساس‌گرا
روش‌های احساس‌گرا زمانی مفید هستند که دلیل استرس شما به دلیل برداشتی باشد که از یک وضعیت داشته‌اید و اکثر آن‌ها به دلیل تفکرات منفی به‌ وجود می‌آیند. برای برطرف کردن این شرایط می‌توانید کارهای زیر را انجام دهید:
روش‌های تفکر منطقی و مثبت به شما کمک می‌کنند نسبت به وقایع استرس‌آور دید بهتری داشته باشید.
از تصدیق و تصورات مثبت استفاده کنید تا بتوانید تفکر منفی را کنار بگذارید و احساس مثبت‌تری به شرایط استرس‌آور داشته باشید.
۳- روش‌های مبتنی بر پذیرش
این روش‌ها معمولا در شرایطی انجام می‌شوند که شما هیچ قدرتی ندارید تا اتفاقات بدی را که در حال وقوع هستند، تغییر دهید. در این شرایط برای مقابله با استرس می‌توانید کارهای زیر را انجام دهید:
-از تکنیک‌هایی مانند مدیتیشن و ریلکس کردن برای حفظ آرامش خود استفاده کنید.
-از حمایت اطرافیان مانند دوستان، افراد خانواده و همکاران بهره‌مند شوید.
-به اندازه کافی ورزش کنید و بخوابید تا بتوانید بعد از اتفاقات استرس‌آور خودتان را آرام کنید.
-یاد بگیرید که با تغییرات کنار بیایید و انعطاف‌پذیر باشید تا بتوانید بر مشکلات غلبه کنید.
 

طلاق عاطفی،علل و عوامل آن؟

۱۸۶ بازديد
رابطه ضعیف در ارتباط عاطفی زن و شوهر به سردی روابطی که یک زوج می توانند با هم داشته باشند منجر می شود، مانند رابطه
روحی، جسمی، عاطفی و حتی کلامی، وجود این مشکل در یک رابطه باعث بی مهری و کم شدن محبت در خانواده و در نتیجه طلاق عاطفی می شود.
زوج ها در بیگانگی کلمات و احساس یکدیگر گم شده اند و فقط برای هم حکم یک مصاحب که به او عادت کرده اند را دارند این افراد از لحاظ روحی و جسمی از یکدیگر فاصله می گیرند و مرزهایی را برای همدیگر مشخص کرده اند و هر کدام در خلوت و افکار خود دیگری را متهم می کنند و دنبال مقصر هستند، درک نکردن صحیح رفتار و گفتار یکدیگر، نداشتن شناخت کافی از روحیات طرف مقابل و عاقبت بی علاقگی و سردی نسبت به شریک زندگی خود، دست به دست هم می دهد تا یک طلاق عاطفی را در زندگی زوج ها به وجود بیاورد.
هیچ آمار دقیق از میزان وجود طلاق عاطفی در دست نیست ولی می توان به جرات گفت آمار طلاق عاطفی در کشور ما از طلاق قانونی بیشتر است.
علل و عوامل به وجود آمدن طلاق عاطفی چیست؟
طلاق عاطفی معمولاً از شکایت و گله گذاری زوج ها نسبت به هم شروع می شود، انتظاراتی که به زبان آورده می شود ولی تحقق نمی یابد. در واقع طرفین این رابطه به نیازها و خواسته های دیگری اهمیت نمی دهند طوری که انگار زن و شوهر یکدیگر را می بینند ولی صدای هم را نمی شوند و به وجود یکدیگر تنها عادت کرده اند. مانند کتابی که بارها آن را خوانده اند و دیگر از خواندن آن لذت نمی برند. این مرحله آغازین شروع طلاق عاطفی است.
در مرحله بعد نزاع و دعوا میان دو طرف رخ می دهد و انتظاراتی که قبلاً به آرامی مطرح می شد حالا با فریاد و داد و بیداد بیان می شود و آرامش و عشق ابتدای رابطه جای خود را به خشم می دهد.
فردی که دچار طلاق عاطفی شده است به خود و سلامت فردی و اجتماعی خود بی توجه می شود و حتی به سلامت دیگر افراد خانواده نیز اهمیت کمتری می دهد وظایف خود را به درستی انجام نمی دهد و مسئولیت های خود را در مقابل دیگر افراد خانواده به سردی و بی هیچ میل و رغبتی انجام می دهد.
روابطی که با گذشت زمان و گذر از این پروسه منجر به متفاوت شدن خواسته ها، نگرش ها و نیازهای زن و مرد و متعاقب آن دور شدن آن ها از هم شده است که در چنین شرایطی تنها وجود انگیزه ای خاص می تواند دو نفر را به زندگی در کنار هم وادار کند که معمولاً این انگیزه نیز وجود فرزندان و یا در کشور ما مسائل خاص اجتماعی است. مسائلی که منجر به تحمل زندگی و ادامه آن می شود در حالی که این گونه زندگی هر لحظه آماده رخدادی جدید خواهد بود.
طلاق عاطفی باعث می شود میزان اعتماد افراد به یکدیگر کم شده و نسبت به یکدیگر دچار سوء تفاهم شوند افراد خانواده مدام دچار اشتباه شده و به دلیل نداشتن تکیه گاه جدی در زندگی احساس یاس و سرخوردگی می کنند و با انواع بیماری های روانی و روحی دچار می شوند.
از یک سو زنانی قرار دارند که در این زندگی صاحب فرزند بوده و فاقد پشتوانه و حمایت مادی و معنوی هستند و امکان تامین معاش خود را ندارند.
بنابراین ناچارند با وضعیت موجود سازگاری کنند و به رغم بی مهری و بی توجهی شوهر به سقف مشترک زناشویی در کنار فرزندان تن دهند و از سوی دیگر مردانی هستند که استطاعت پرداخت مهریه را ندارند، بنابراین تحمل شرایط موجود را ترجیح می دهند اما غافل این که هر یک برای پر کردن خلا های عاطفی خود، فرد دیگری را جایگزین کرده اند.
در طلاق عاطفی زوجین هیچ گونه حس، نشاط و درک متقابلی ندارد و در واقع به اجبار زیر یک سقف زندگی می کنند ممکن است خانمی به دلیل فشار اقتصادی و این که شغل و درآمدی ندارد مجبور است با همسرش زندگی کند. مادر همواره از دوری فرزندش نگران است و این که در صورت جدا شدن ممکن است فرزندش را از او بگیرند یا فرزندش آسیب می بیند، بنابراین به دلیل فرهنگ جامعه یا حتی فشار خانواده نمی تواند طلاق بگیرد، در چنین خانواده ای زوجین مجبورند بدون این که تفاهمی داشته باشند زیر یک سقف زندگی کنند. بنابراین اختلافات بین زوجین به تدریج باعث دوری و سرخوردگی آن ها شده و طلاق عاطفی پیش می آید بسیاری از مواد طلاق عاطفی منجر به طلاق قانونی می شود.
از مهم ترین راهکارها برای درمان مشکل طلاق عاطفی میان طرفین، مراجعه به مشاوره و طی کردن جلساتی برای معالجه فردی برای درمان روحی و روانی و جلساتی برای معالجه دو نفره با حضور طرفین برای ترمیم روابط بین آن ها است.
راه حل دیگر پایین آوردن توقعاتی است که زوجین از یکدیگر دارند، آن ها باید به یکدیگر بفهمانند که در هر شرایطی خود فرد برای او مهم تر از توقعات طرفین است همین به طرف مقابل احساس آرامش و اطمینان می بخشد، در حالی که توقعات بالای زوجین از یکدیگر جدا می کند و باعث سوء تفاهماتی غیر واقعی میان آن ها می شود باید اوضاع را به گونه ای تغییر دهید که دو طرف احساس کنند می توانند به یکدیگر تکیه کنند.
در این خانواده‌ها افراد نسبت به خانه خود حسی که باید داشته باشند را ندارند. همه افراد خانواده به هر نحوی می‌خواهند زمان کمتری را در خانه سپری کنند.
جو سرد، بی‌روح و سکوت خالی از شور و نشاط در خانه حاکم است و این جو همه را فراری می‌دهد. بچه‌ها در این خانه هیچ حس امنیت و آرامشی دریافت نمی‌کنند و بیشتر تمایل دارند وقت خود را بیرون از خانه و با دوستان خود بگذرانند؛
جامعه ناامن آماده پذیرش این افراد است و متاسفانه این بچه‌ها تمایل به استفاده از موادمخدر، ارتباط‌های ناسالم و نامشروع و انجام کارهای خلاف و غیرعرف نشان می‌دهند و هم به خود و هم به جامعه آسیب وارد می‌کنند و برخی نیز دچار افسردگی و در خود فرورفتن می‌شوند و مسلما چنین بچه‌هایی برای آینده خود و تشکیل یک زندگی جدید هیچ الگوی مناسبی پیش‌رو نداشته‌ و شاید آن‌ها نیز در آینده دچار مشکل پدر و مادرهای خود شوند.
یا اول ازدواج یا سال‌ها بعد این اتفاق میفتد
در هرسنی و با هرشرایطی می‌توان انتظار به وجود آمدن طلاق عاطفی را داشت؛ نمی‌توان گفت که علت به وجود آمدن طلاق عاطفی خانواده‌ها به هم شباهت دارد؛
این مشکل می‌تواند در رابطه یک زوج جوان که سن ازدواج آن‌ها ۲تا ۳ سال است رخ دهد یا می‌تواند در یک خانواده‌ای که چند بچه کوچک و بزرگ دارند باشد یا حتی در خانواده‌ای که بچه‌هایشان به حدی رسیده‌اند که هرکدام به دنبال زندگی خود رفته‌اند رخ دهد که به اصطلاح به این مرحله سندرم آشیانه خالی نیز گفته می‌شود.
اما بیشترین میزان طلاق عاطفی در سال‌های اول ازدواج رخ می‌دهد، وقتی کم‌کم بچه‌ها به جمع خانواده‌ اضافه می‌شوند و زوج سرگرمی بیشتری نسبت به قبل دارند. این مسئله کمتر احتمال دارد ولی با بزرگ‌تر شدن بچه‌ها باز هم احتمال طلاق عاطفی پررنگ می‌شود.
در یک زندگی زناشویی زوج‌ها در طول مسیر هدف‌هایی دارند و وقتی این هدف‌ها به حداقل می‌رسد می‌توان انتظار طلاق عاطفی را داشت.
سن زوجین چه میزان در طلاق عاطفی مهم میباشد؟
برای ازدواج در اکثر موارد باید سن مرد از زن بیشتر باشد ولی این اختلاف سن نباید از ۷ تا ۱۰ سال بیشتر باشد زیرا در این شرایط ۲ انسان با ۲ دنیای مختلف و در ۲ مرحله زندگی از هم قرار دارند و مسلما درک صحیحی از دنیای هم ندارند.
به‌ طور مثال به احتمال زیاد مردی که ۳۵ سال دارد با خانمی که ۲۲ سال دارد ازدواج ‌کند، این ۲ بعد از چند سال که از زندگی بگذرد تازه متوجه می‌شوند هرکدام نیازها و خواسته‌های متفاوتی با یکدیگر دارند.
زن تازه می‌خواهد شور و هیجان جوانی را تجربه کند ولی مرد این دوره را سپری کرده و می‌خواهد در آرامش بیشتری زندگی کند و اینجاست که از هم فاصله می‌گیرند و هرکدام غرق در دنیای خود می‌شوند. اگر سن زن از مرد بیشتر باشد هم در اکثر موارد مشکل دیگری را به وجود می‌آورد زیرا زن‌ها زودتر از مردها به سن بلوغ می‌رسند، زودتر می‌فهمند و زودتر از لحاظ بدنی آماده می‌شوند در این شرایط یک زن که از شوهر خود بزرگ‌تر است.
دائم در فکر خود شوهرش را از دست می‌دهد و همیشه به زن‌هایی که از او کوچک‌تر و زیباتر هستند حسادت می‌کند و همیشه آن‌ها را جلوی خود در کنار شوهرش قرار می‌دهد و بعد مقایسه می‌کند و به این ترتیب هم روحیه خود را از دست می‌دهد و هم به خاطر شک و سوء‌ظن خود ساخته نسبت به همسرش بدگمان می‌شود و مرد هم بعد از چندسال تازه متوجه می‌شود که نباید با زنی که از خودش بزرگ‌تر بوده ازدواج می‌کرده و این موضوع را دائم به همسرش گوشزد می‌کند در این‌جا از یکدیگر فاصله می‌گیرند و هرکدام در رویاهای خویش نیمه گمشده خود را می‌یابد و از انتخابی که داشته احساس ندامت و پشیمانی می‌کند،
در این مورد زوج‌ها به سرعت از لحاظ روحی از یکدیگر فاصله می‌گیرند و طلاق عاطفی شکل می‌گیرد.
بیماری جسم و روح
فردی که دچار طلاق عاطفی شده است به خود و سلامت فردی خود بی‌توجه می‌شود و حتی به سلامت دیگر افراد خانواده نیز اهمیت کمتری می‌دهد؛ وظایف خود را به درستی انجام نمی‌دهد و مسئولیت‌های خود را در مقابل دیگر افراد خانواده به‌ سردی و بی‌هیچ میل و رغبتی انجام می‌دهد.
اگر این فرد یک خانم باشد نسبت به نظافت منزل و دیگر امور مربوط کندتر از قبل عمل می‌کند و اکثرا همیشه کارهای عقب‌مانده یا نیمه‌کاره دارد ولی حوصله و رغبتی برای انجام دادن آن‌ها ندارد اگر یک مرد باشد نسبت به کار کردن و وظایف خود سردتر از قبل می‌شود و این مشکل موجود را ۲برابر می‌کند، آشفتگی روحی و ذهنی به آشفتگی ظاهری گره می‌خورد و وضع را بدتر از قبل می‌کند.
شخص از لحاظ روحی در شرایطی قرار دارد که هیچ رغبتی برای شاد بودن یا حضور در جمع‌های شاد ندارد و عموما تنهایی را ترجیح می‌دهد تا کم‌کم به افسردگی دچار می‌شود و به جز سلامت روحی که بیمار شده است سلامت جسم نیز به خطر می‌افتد.